کی خسرو – آرش حجازی – 2

[برای خواندن قسمت اول به اینجا مراجعه کنید]
به هوش که مي‌آيد، دمر خوابیده و سوسک درشتی را مي‌بيند که کف اتاق، خونسرد، از این طرف به آن طرف قدم می‌زند. هنوز منگ است و بوی هوای مانده آزارش می‌دهد. تنها احساسش درد شدیدی است در پشتش، طرف چپ قفسه‌ی سینه‌اش. مغزش جواب نمی‌دهد که این درد از کجا آمده. مدت‌هاست عادت کرده خیلی چیزها یادش نیاید. مي‌خواهد تکان بخورد که کمرش تیر مي‌كشد و همان‌طور مي‌ماند. صدای قژقژ باز شدن در و صدای پایی که نزدیک می‌شود، امیدوارش مي‌كند که از وضعش سردربیاورد. این بار دیگر حرکت نمي‌كند، فقط همان‌طور که سرش پایین است، مي‌نالد.
صدای زنانه‌ی گرفته‌ای که پنجاه‌سالی دارد، به‌گوشش مي‌خورد: «الهی بمیرم! می‌ارزید برای شندرغاز خودت را به این روز بیندازی؟»
فقط جواب مي‌دهد: «درد دارم.»
صدا که انگار حرف او را نشنیده، خودش را معرفي مي‌كند:
«من ملکی‌ام، پرستار شیفت امشب.»
تماس ملايم دستِ صاحب آن صداي خسته را بر پشتش حس مي‌كند، و باز صدايش را مي‌شنود: «باید علایم حیاتی‌ات را بگیرم. سرت را برگردان تا درجه بگذارم.»
در صدایش طعنه‌ای است، یا شاید او این‌طور حس می‌کند. طوری که عضلات کمرش کشیده نشود، سرش را تا نیمه برمي‌گرداند تا آن دست چاق، درجه‌ي سرد را که مزه‌ی آهن مي‌دهد، توی دهانش بگذارد. بعد همان دست، آرام مچش را مي‌گيرد و دو انگشتش را روی نبضش مي‌گذارد. تماس آن پوست پیر و لطیف آرام‌ترش می‌کند.
وقتی بالاخره زن درجه را از دهانش درمی‌آورد، صورتش را به روبالشی خشن فشار می‌دهد و منتظر می‌ماند تا صدایی بیاید. وقتی پرستار چیزی نمی‌گوید، دهانش را باز می‌کند: «رفتید؟ تشنه‌ام.»
دوباره صدای زن می‌آید: «تا بیست‌وچهار ساعت نمی‌توانی چیزی بخوری.»
«می‌خواهید مرا بکشید؟»
پرستار می‌خندد: «توی این بیمارستان بی‌سابقه هم نیستیم. اما خُب، مرگ دست عزرائیل است، ما فقط وسیله‌ایم! من رفتم، اگر کاری داشتی زنگ را بزن…»
و قبل از اينكه تركش كند، شیئي مخروطی‌ را در دست او می‌گذارد.
«صبر کنید!»
برخلاف تمام سال‌های درازی که پشت سر گذاشته، این بار اصلاً دلش نمی‌خواهد در آن وضع تنها بماند: «تا کی باید این‌طور دمر بمانم؟»
«همین که دردت را تحمل کنی. هرچه زودتر بلند بشوي بهتر.»
«کمکم کنید برگردم.»
صدای زنگدار خانم ملکی می‌آید که: «دیگر نه به این زودی!»
داد می‌زند، یا خیال می‌کند داد می‌زند: «اگر برم نگردانید، زبانم را با دندانم می‌کنم!»
پرستار با بدخلقی می‌گوید: «از تو بعید نیست! اما به شرطی که بابتش پولی بهت بدهند، که نمی‌دهند.»
اما ظاهراً تمايلي ندارد كه مرد تهديدش را عملي كند، چون زیر بازوی چپش را می‌گیرد و: «یک… دو… سه… با هم!» و با قدرتی فوق‌ انسانی در یک لحظه او را به پهلو می‌غلتاند. از دردی که در پشتش می‌پیچد، چشم‌هایش سیاهی می‌رود.
چشم‌هایش را که باز می‌کند، زن چاقی با روپوش و مقنعه‌ی سورمه‌ای، مثل یک توپ بزرگ روی صندلی کنار تخت نشسته. قیافه‌اش از صد

شما ممکن است این را هم بپسندید

3 پاسخ‌ها

  1. حمیده گفت:

    با سلام.
    شروع کتابتون (قسمت اول)منو جذب کرد.حتما کتابتون رو می خرم.کتاب شاه دخت سرزمین ابدیت رو هم خیلی دوست دارم.
    ولی با این قسمت کتاب نتونستم ارتباط بر قرار کنم.شاید چون دانشجوی پزشکی هستم نتونستم با پرستار نوشتتون ارتباط بر قرار کنم.چون من ندیدم پرستاری رو که به بیمار بگه می خوام علایم حیاتیتو بگیرم.اگه بگه مریض سرش داد می زنه مگه من مردم که می خوای حیاتمو چک کنی!و پرستاری که اول یه اصطلاح پزشکی به کار برده بعدش یه اصطلاح عامیانه به کار می بره که خونش عفونت کرده!
    البته می دونم خودتون پزشک هستین.نمی خوام تو کارتون دخالت کنم.نوشته هاتون روان و جالبن.فقط خواستم نظرمو به عنوان کسی که فعلا هر روزشو تو بیمارستان میگذرونه بگم.

  2. niki گفت:

    با سلام.
    آقاى حجازى چرا قيمت كتاب ‘قهرمان تنهاست’ اينقدر بالاست؟
    امكان نداشت كتاب را با قيمت پايين ترى هم منتشر مىكرديد؟
    مى خواستم اين سوال رو توى سايت كاروان بنويسم كه جايى پيدا نكردم باچار اينجا نوشتم.

  3. آرش حجازی گفت:

    دوست عزیز،
    قبول دارم که قیمت کتاب ها زیاد شده است. اما مطمئن باشید که قیمت تمام شده کتاب ها به قدری بالا رفته که در سال 88 باید منتظر افزایش بسیار زیاد قیمت کتاب ها در بازار کتاب ایران باشیم. تورم سرسام آور است. قیمت کاغذ بسیار بالا رفته است و هزینه های چاپ، صحافی، نمونه خوانی، ویرایش، صفحه آرایی، طراحی، حمل و نقل، اجاره، حقوق پرسنل، هزینه های سربار دیگر و… هم به همین ترتیب. البته اگر عضو باشگاه کتاب کاروان باشید، برای کلیه کتاب های کاروان مشمول 20% تخفیف خواهید شد، همین طور اگر در نمایشگاه 88 کوپن تخفیف ویژه کتاب برنده تنهاست را دریافت کرده باشید. 9000 تومان برای 480 صفحه، حدود 18 تومان به ازای هر صفحه می شود. باور بفرمایید که به زودی قیمت کتاب ها در بازار کتاب به بالای صفحه ای 20 تومان خواهد رسید.