« شاهدخت سرزمین ابدیت» تنها یک رمان ادبی نیست، ساسان مهران پور

بعد از اینهمه سال که در نقد رمانهای گوناگون و بحث افول ادبیات در جامعهء ما گذشت؛ ما شاهد شکفتن یک اثر ناب ادبی در جامعه بودیم که شکوفایی مجدد ادبیات ما رو نوید می‌دهد.

« شاهدخت سرزمین ابدیت» تنها یک رمان ادبی نیست؛ روایت مدرن دنیای مدور و مدون ماست؛ دنیایی که از ازل تا ابد همه چیز در آن تکرار می‌شود؛ یک زندگی و یک تکرار؛ یک قصه و یک تکرار؛ یک شخصیت و یک تکرار؛ یک اسطوره و یک تکرار.

بعد از بوف کور هدایت که هویت و سند ادبی ما در جهان محسوب می‌شد؛ اینک ما با اثری مواجه هستیم که به نوعی به‌روزشدهء ( Updateشده) همان بوف کور است و با شباهات فراوانی که در این دو اثر مواجه می‌شویم، بیشتر به این نکته خواهیم رسید.

اولین نکتهء بارزی که در « شاهدخت سرزمین ابدیت» خود را نمایان می‌کند تکرار است؛ تقارن چشم‌های زیبا و نابینایی؛ صدای جیرجیرک؛ یک درخت چنار؛ گل مریم؛ دم‌جنبانک؛ باغ سیب؛ فکر دزدیدن سیب و در مدرنیت دزدیدن قصه؛ گردنبندی زمرد و یا گوشوارهء زمردی؛ عدد 7؛ بوی تند عرق؛ سیگار؛ یک مرد و یک زن و تکرار تنها یک قصه از ازل تا ابد؛ و چه تکرار دل‌پذیری؛ و به مانند اُ.هنری ته‌استکان احساس باقی‌ماندهء مردم را طوفانی کردن. هر کدام از این کلمات معنا و مفهومی خاص برغم معنای ظاهری آن دارند که بحث در مورد هر کدام از این عبارات کتاب‌ها جای بحث دارد.

دومین نکته و بارزترین بحث در « شاهدخت سرزمین ابدیت» جریانات سیاسی است که به صورت بسیار زیبا و قدرتمندانه‌ای در لفافه بیان شده است؛ طبقه‌بندی یاکوبسن؛ اغتشاشات کوی دانشگاه؛ کشته‌شدن یک خبرنگار؛ و تشریح اوضاع اجتماعی و سیاسی ایران و آرمان شهری که زیر پایهء شکستهء میز به خاک افتاده و همانند اندیشه‌های بزرگ و پاک ایستادگی میز را بانی شده است. همانند آن مدینهء فاضله‌ای که به گذشته پرتابش کرده‌اند.

و امّا نکتهء بعدی وارد کردن جریانات روزمره‌ایست که ما آن را شنیده و یا می‌شنویم و به صورت نکته‌ای شیرین؛ تلخ و یا طنز برای هم تعریف می‌کنیم؛ که به صورت هنرمندانه‌ای در جای‌جای داستان وارد شده‌است بدون اینکه به روال عادی و طبیعی داستان لطمه‌ای وارد کند یا به خواننده تحمیل شود: //چطور این همه نمک با شاشت دفع نشده// آقا مگه کوری؛ – بله؛ من نابینام// گاهی پولی در کاسهء گداها انداختن و با آنها هم‌کلام‌شدن؛//…

دنیای که پوریای« شاهدخت سرزمین ابدیت» در آن زندگی می‌کند؛ دنیای دلخواه و ایده‌آل جوانانی است که از حصار تحمیل و اجبار به تنگ آمده‌اند. دنیایی بدون تزریقات و تحمیل تفکرات و حتی دنیایی بدون خدا؛ در حالی که از تبلیغ و شعار خسته شده است؛ و در حالی‌که از ارائهء الگوهای کاغذی که همانند اسطوره و افسانه فقط در رؤیا می‌توان دید؛ به ستوه آمده؛ خسته می‌شود و آسوده عقلش را بکار می‌بندد تا به کجا انجامد. با اینکه جوان می‌داند که عقل و منطق جواب همه نادانسته‌ها نیست؛ نابود می‌کند، می‌سوزاند، خاکستر می‌کند، و دودمان بر باد می‌دهد؛ مثل آرزو.

آنچنان که از داستان برمی‌آید آرش حجازی نویسندهء کتاب؛ شخصی است به شدت از ریا متنفر؛ از الگوها و شعارهای قشنگ قشنگ به تنگ آمده؛ و البته انسانی که در میان مردم جامعه‌اش درد و رنج را شناخته است.

« شاهدخت سرزمین ابدیت» تنها یک داستان نیست؛ روایت مدرنی است از روزمرگی ما؛ تکرار است و تکرار و تکرار؛ بی آنکه این چرخهء لعنتی دوست‌داشتنی پایان پذیرد.

شما ممکن است این را هم بپسندید

یک پاسخ

  1. kiana گفت:

    jozve behtarin ketabhaye dar umade dar in chand sal bud. kheili kheili khaste nabashin.