بدون عنوان

چهار نفر بودند. اسمشان اين ها بود:‌ همه کس، يک کسی، هرکسی، هيچ کس.

کار مهمی در پيش داشتند و همه مطمئن بودند که يک کسی اين کار را به انجام می رساند. هرکسی می توانست اين کار را بکند،‌ اما هيچ کس اين کار را نکرد. يک کسی عصبانی شد، چرا که اين کار، کار همه کس بود، اما هيچ کس متوجه نبود که همه کس اين کار را  نخواهد کرد. سرانجام داستان اين طوری تمام شد  که هرکسی يک کسی را سرزنش کرد که چرا هيچ کس کاری را نکرد که همه کس می توانست انجام بدهد.

شما ممکن است این را هم بپسندید

2 پاسخ‌ها

  1. مهديه.ع گفت:

    يا لطيف
    سلام بر شما
    بسيار زيبا بود..چقدر هنرمندانه نوشته شده…بهتون تبريك مي گم
    آقاي حجازي من از ترجمه هاي شما بسيار خوشمم مياد و از طريق كتاب كيمياگر با شما آشنا شدم…
    خيلي هم مشتاق ديدار يا صحبت باهاتون بودم كه بالاخره از طريق وب سايت كاروان با وب سايت شما آشنا شدم…
    راستش هميشه دلم مي خواست چندتا سوال ازتون بپرسم…اين كه چرا پائولو كيمياگر رو به تقليد از مولوي در دفتر ششم مثنوي نوشته و هيچ جا به اين گرته برداري مستقيم مستقيم اشاره نكرده؟!!
    اين باعث شده كه من كتاب هاي ايشون رو با رغبت كمتري مطالعه كنم…اون هم من! كه بسياربه ايشون علاقه داشتم…
    به هر حال از آشنا شدن با وبتون بسيار خرسندم و اگه اجازه بدين در كمال افتخار شما رو در وبلاگم لينك مي كنم
    موفق و موفق تر باشين

    اللهم عجل لوليك الفرج

  2. siamak foroutan گفت:

    ..