سالگرد جنبش سبز، سالگرد انتشار کی خسرو، سالگرد درگذشت ندا آقاسلطان

سه سال پیش، در خرداد 88، در یک چنین روزهایی، بعد از اینکه درس های دانشگاهم در اکسفورد تمام شد، به تهران آمدم تا موقع انتشار رمان کی خسرو در تهران باشم.

همین سفر ساده، زندگی ام را زیر و رو کرد. پیش از آن ناشر بودم، نویسنده، بودم، پزشک بودم و سرم به زندگی خودم. بعد شاهد قتل زن جوانی شدم و سعی کردم کمکش کنم و وقتی دیدم دولت ایران قتل او را کتمان می کند و بعد درباره اش دروغ می گوید و عدالتی در کار نیست، به زبان درآمدم و ماجرا را گفتم.

دیگر نه ناشر بودم، نه نویسنده، و نه پزشک. سرنوشت نقش تازه ای برایم رقم زده بود. از آن روز به بعد «شاهد» بودم. تمام آن چیزهایی که تا چند روز قبلش مرا تعریف می کرد، در کمتر از چند روز از من گرفته شد. ضربه مهلکی بود، اما سعی کردم سزاوار نقش تازه ام باشم. نمی دانم این نقش چه تأثیری در تاریخ یا در عدالت داشت، اما باعث شد به ریشه های خودم برگردم، از حبابی که در آن حبس شده بودم بیرون بیایم و در اعماق وجودم نقب بزنم تا خود راستینم را پیدا کنم. هنوز هم در سفرم.

هرچه بود و هرچه شد، هرگز نتوانستم آن طور که دلم می خواست، موقع انتشار کی خسرو در میان خواننده های عزیز کتابم باشم و آن حس بی بدیل سهیم شدن را تجربه کنم.

اما الان، سه سال بعد از آن حوادث، تصمیم گرفتم به بزرگداشت خون هایی که ریخته شد، از جمله ندا آقاسلطان، و آرزوهایی که بر باد رفت و امیدهایی که هنوز زنده است، رمان کی خسرو را با خواننده هایی که به علت سانسور شدن من به آن دسترسی نیافتند، سهیم شوم.

رمان کی خسرو را از اینجا دریافت کنید. حقوق مادی و معنوی همچنان برقرار است.

 

شما ممکن است این را هم بپسندید