Notice: Function _load_textdomain_just_in_time was called incorrectly. بارگذاری ترجمه برای دامنه hueman زودتر از حد مجاز فراخوانی شد. این معمولاً نشان‌دهندهٔ اجرای کدی در افزونه یا پوسته است که خیلی زود اجرا شده است. ترجمه‌ها باید در عملیات init یا بعد از آن بارگذاری شوند. Please see Debugging in WordPress for more information. (این پیام در نگارش 6.7.0 افزوده شده است.) in /customers/e/6/0/arashhejazi.com/httpd.www/wp-includes/functions.php on line 6114 Deprecated: Required parameter $location follows optional parameter $_eligible_zones in /customers/e/6/0/arashhejazi.com/httpd.www/wp-content/themes/hueman/functions/init-front.php on line 1095 Deprecated: Required parameter $location follows optional parameter $_eligible_zones in /customers/e/6/0/arashhejazi.com/httpd.www/wp-content/themes/hueman/functions/init-front.php on line 1125 اندوه ماه – آرش حجازی

برچسب گذاری توسط: اندوه ماه

مصاحبه سارا دهقان از برنامه شباهنگ صدای امریکا با آرش حجازی (قسمت اول): نشر، ترجمه، نویسندگی و سانسور در ایران

قسمت دوم این مصاحبه را اینجا ببینید

اندوه ماه

اندوه ماه بعد از حدود ده سال دوباره منتشر شد. این همان کتابی ا

سرگذشت انتشارات کاروان – 4

اول از همه سراغ پدرم رفتم و 100 نسخه از اندوه ماه را به او فروختم تا به دوستانش هدیه بدهد و افتخار کند  که پسرش نویسنده شده. یکی از دوستان خانوادگی مان هم 50 نسخه از ما خرید. اما هنوز 1350 نسخه دیگر داشتم. با پرس و جو فهمیدم که کتاب ها را باید به مراکز پخش کتاب داد...

سرگذشت انتشارات کاروان (۲) ـ اندوه ماه

در یادداشت قبلی، درباره‌ی فضایی صحبت کردم که رمان اندوه ماه در آن متولد شد، در سال 1370. به شدت خسته بودم، نه فقط از فشار کار، از همه‌چیز. در یک طرف مرگ بود که کم‌کم به این نتیجه می‌رسیدم که در دنیای پزشکی، عملاً هیچ‌کاری برایش به عقب انداختنش از ما برنمی‌آید، پشت سرم سال‌های نوجوانی و دبیرستان بود...

سرگذشت انتشارات کاروان (1) – سال های خون و تعفن

خوب، چون یکی از دوستان اعتراض کردند که از گفتن ماجرای انتشارات کاروان شانه خالی می کنم، شروع می کنم. اما قبل از آن — به این می گویند مرض! — به دوستان خبر بدهم که وب سایت جدید فصلنامه جشن کتاب راه اندازی شد. بی‌زحمت اگر حوصله‌اش را دارید، سری به آن بزنید و در مرحله آزمایشی اش، نظراتتان...

سرگذشت انتشارات کاروان (3) _ اندوه ماه

برای چاپ اندوه ماه، به ناشرهای زیادی سر زدم. اغلبشان صاف و ساده می گفتند «کار قبول نمی کنیم» و خلاص. بعضی هایشان می گفتند من نویسنده ناشناسی هستم و کارم فروش نمی رود، که حق هم داشتند. یکی دو ناشر هم کار را بررسی کردند و وقتی گفتند کارم قبول شده، ذوق کردم. اما موقعی که برای صحبت بیشتر...